شب چله در روستا |
![]() |
شب چله، شب زایش خورشید و آغاز سال نومیترایی , آخرین شب پاییز و اولین شب زمستان معمولا اهالی روستا به میهمانی می روند و با آجیل شب چله که تشکیل شده از (کشمش- نخودچی- گندم شاه دونه - گردو...)و کدو حلوا -چغندر پخته... پذیرایی می شوند. مراسم شب یلدا یا شب چله همچون تمام نقاط ایران در روستا نیز برگزار می شود و با توجه به برگزاری ۵۰۰۰ ساله ی این مراسم در ایران، عمر برگزاری این مراسم نیز به درازای زمان سکونت در این محل است.آیین شب یلدا در روستا از دیرباز در سه شب متوالی باعناوین شب " چلهبزرگه"، "چله وسطی" و" چلهکوچیکه" برگزار میشده و خویشان و دوستان سفرهای از مهر را میگشودند و از هر دری سخنی میگفتند. یکیازآیینهای ویژه یلدا، دیدار و بزرگان و سالخوردگان فامیل بودهاست.در شبهای چله افراد فامیل در همایشی صمیمی دور کرسی چوبی جمع میشدند و به قصههای بزرگترها گوش میدادند. زنان و دختران روستایی در گرگ و میش شبهای چله در تکاپو و هیجانی خاص ملزومات غذا و تنقلات ویژه این شب را مهیا میکردند وبرای گذران ساعات خوش در کنار فامیل لحظه شماری میکردند. آنان درسینیهای قدیمی مسی درفضای دودهگرفته آشپزخانههای قدیمی، انواع میوه و تنقلات به ویژه سیب ،گندم بوداده با شاه دانه، کدو حلوای پخته شده،چغندر پخته،انگور کیسه شده ، تخمه و نخودچی کشمش،و گردو بادام را مهیا میکردند.دراین شب استثنایی پس از صرف شام و خواندن دعای شکر درپای سفره، همگان در کنار هم،از شادیها و غمها، موفقیتها ، اعتقادات، امیدها و بیمهاشان میگفتند. بزرگترها و ریش سفیدان فامیل در این شب علاوه بر خواندن برخی از اشعار محلی و خاطرات و داستانهای کهن ایران زمین را برای اعضای خانواده نقل میکردند. در شب یلدا، بزرگترها با کودکان هم بازی میشدند،"پر یا پوچ"دزد بازی و..از جمله بازیهایی است که در شب چله با مشارکت همه اعضای خانواده رواج داشت. این رسومات تا حدود ۱۵ الی ۲۰ سال پیش به شکلی فرا گیر در روستا وجود داشت اما اکنون به ندرت میتوان چنین جلوههایی را به چشم دید.نوجوانان و خردسالان برای فرا رسیدن این شب لحظه شماری میکردند به دلیل اینکه در روستا ها تنقلاتی همچون شهر وجود نداشت و حتی برخی رنگ آن را هم حتی در طول سال نمیدیدند همچنین بچه مدرسه ای ها در روزهای آخر پائیز و برای فرا رسیدن شب چله سر از پا نمی شناختند تا شب چله را با خوراکی های خوشمزه که معمولا هم از محصولات خود روستا تهیه میشد سپری کنند در فردای شب چله همه بچه مدرسه ایی ها با جیب هایی پر از انواع تنقلات به مدرسه میرفتند که شایع ترین این تنقلات هم گندم شادونه بود و خاطرات شب گذشته را برای هم تعریف می کردند . زندگی با مهربانان یاد باد خلوت آرام جانان یاد باد
بوسه ی مادر گل آهنگ پدر مهربانیهای آنان یاد باد نکته ی شیرین شنیدن روز وشب از لب شیرین دهانان یاد باد خانه باغی بود وما گلهای باغ دست گرم باغبانان یاد باد کودکان کوچه با ما در خروش یاد آن شیرین زبانان یاد باد
کرسیخزیده خاطره من به قاب ِ کُرسی ها بیاد ِ کودکی و رختخواب ِ کُرسی ها |
خبرگزاری آریا- یادواره شهدای روستاهای تپه رش،یاسر آباد،سرسگاز ،ده حمزه و ده الیاس از توابع شهرستان سنقر برگزار گردید.
به
گزارش خبرگزاری آریا، این مراسم که به همت پایگاه مقاومت بسیج این روستاها
و همکاری سپاه ناحیه با حضور مسئولین ادارات،فرمانده سپاه ناحیه و جمع
کثیری از مردم روستاهای مذکور در مسجد حضرت ابوالفضل (س) روستای تپه رش
برگزار شد ،حجت الاسلام حسینی مسئول عقیدتی سیاسی سپاه ناحیه سنقر در خصوص
شهدا مطالبی رابیان کردو افزود: شهدا بستر ساز امنیت جامعه اسلامی هستند.
تشنه اما چه تشنه ای بودند
تشنگانی که بر لب رودند
تشنه اما تمام دریایی
موج در موج اوج شیدایی
چه شرابی به دستشان دادند
که رهایی ز هستشان دادند
نیستانی که قبله هستند
هر چه هست ازسماعشان مستند
نی مگر شرح ماجرا گوید
لختی از قصه را به ما گوید
سور وسوزی به کربلا بوده است
عشق روزی به کربلا بوده است
سوز این قصه را به نی دادند
سور این قصه را به می دادند
مستم و لب نهاده ام بر نی
گاه هو هو زنم ،گهی هی هی
بشنویدم اگر که هشیارید
دست از هوش خویش بردارید
جامی از باده بلی دارم
الصّلا عزم کربلا دارم
گر چه یک سوی کربلا رزم است
سوی آنسویی دگر بزم است
آن طرف پاره های شب بودند
این طرف جوهر طرب بودند
آن طرف مردگان جنبنده
این طرف زندگان تابنده
آن طرف فصل بود و کثرت بود
این طرف وصل بود و وحدت بود
آن طرف ازدحام جسمانی
این طرف اتحاد روحانی
آن طرف گرچه با عدد بودند
این طرف جلوۀ احد بودند
آن طرف حرف از فراوانی
این طرف فقر ، فقر ربّانی
آن طرف سنگ، تیرگی ، کینه
در برابر، صفوفِ آیینه
در هر آیینه ای حسینی بود
بزم توحید بود و عینی بود
او که با هر شهید جان میداد
خون به رگهای آسمان می داد
نام ِ او آمد و دگرگونم
حد زنیدم شراب شد خونم
مستم و آن چه هست می بینم
همه را از تو مست می بینم
همه لب تشنگان و تو ساقی
روزی و روز و رزق ورزّاقی
ای تو پَرور... نه لب فروبستم
من نه چون غالی سیه مستم
امر کردی که حد نگه دارم
حمد حق را که مست ِ هشیارم
من مناجاتی خراباتم
در خرابات در مناجاتم
هم خرابات ِ کربلا دیدم
هم مناجات ِ کربلا دیدم
کربلا کشته جلالم کرد
کربلا زنده جمالم کرد
دیده ام جلوه جلالی را
رقص شمشیر ِ لا ابالی را
دیده ام در تبسّم ِ ساقی
جوشش ِ باده های ِ اشراقی
کربلا لا اله و الله است
هر که از خود برید ،آگاه است
بامداد ِ رخ و شب ِ گیسو
وحدهُ لا اله الا هو
استاد قربان ولیئی 23/9/89
چند وقت است دلم می گیرد
دلم از شوق حرم می گیرد
مثل یک قرن شب تاریک است
دو سه روزی که دلم می گیرد
مثل این است که دارد کم کم
هستیم رنگ عدم می گیرد
دسته سینه زنی در دل من
نوحه می خواند و دم می گیرد
گریه ام، یعنی باران بهار
هم نمی گیرد و هم می گیرد
بس که دلتنگی من بسیار است
دلم از وسعت کم می گیرد
لشکر عشق، حرم را به خدا
به خود عشق قسم می گیرد